مقام معظم رهبری: شهدا از خطر نهراسیدند و به شهادت رسیدند.
شهید سردار سید محمدرضا جزایری (حنیف): به خواهران و برادرانم عرض می کنم که برای خدا نیات و اعمال خود را خالص نمایند.

وصیت نامه شهید سردار سید محمدرضا جزایری (حنیف)
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان خوبم: به خود آیید و نفوس خویش را از حب دنیا تهی کنید تا انوار قدس الهی به دلوجانتان تابیدن گرفته و از شما که با خلیدن خاری، صدبار مرگ وزندگی را مرور مینمایید، کبوتران سپید بالی بسازد که بامعرفت پرواز نمایید و با عشق فرود.
—گزیده ای دیگر
به خواهران و برادرانم عرض می کنم که برای خدا نیات و اعمال خود را خالص نمایند. دوستان خوبم به خود آیید و نفوس خود را از حب دنیا تهی کنید تا انوار قدسی الهی به دل و جانتان تابیدن گرفته و از شما کبوتران سپید بالی بسازد که با معرفت پرواز کرده و با عشق فرود آیید.
* ( حنیف = موحد ـ راست و مستقیم ـ ثابت و پایدار در دین )
اطلاعات شخصی شهید
- نام و نام خانوادگی: سیدمحمدرضا جزایری (حنیف)
- نام پدر: سید محمدجعفر
- تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۱۱/۲۷
- محل تولد: تهران
- میزان تحصیلات: دیپلم
- رشته تحصیلی: اقتصاد
- محل تحصیل: تهران
- وضعیت تاهل: مجرّد
- شغل: پاسدار
- نام عملیات: خیبر
- تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۰۹
- محل شهادت: جزیره مجنون
- نحوه شهادت: برخورد با تانک دشمن
- تاریخ خاکسپاری: ۱۳۷۷/۰۸/۲۸
- محل خاکسپاری: تهران بهشت زهرا
- سن: ۲۳ سال
- سمت در جبهه: بسیجی گروه شکار تانک
- مکرّر و مستمر در جبهه حضور داشتند
زندگی نامه شهید سردار سید محمدرضا جزایری (حنیف)
زندگینامهی:
سردار سید محمدرضا جزایری (حنیف) در ۲۷ بهمن سال ۱۳۳۹ هجری شمسی، در خانوادهای متدین، اصیل، شریف و نجیب در تهران دیده به جهان گشود. در سایه تربیت پدری دیندار و مادری متعهد و ولایی تربیت شد. حرکات و رفتار دوران کودکی و نوجوانیاش بیانگر ظرفیت و ضریب هوشی بالای او بود. او ذهنی خلّاق و روحی کنجکاو داشت، همنشینی با روحانیون مبارز در مسجد صاحبالزمان تهران و اعتقادات و تفکر مذهبی خانوادهاش در شکلگیری شخصیت دینی و انقلابی او بسیار تأثیرگذار بود.
در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ که اوج انقلاب بود، در صف مقدم مبارزان و جوانان انقلابی تهران قرار گرفت او از عاشقان دلباختهای بود که در اوج گرفتن و به ثمر رساندن انقلاب اسلامی سر از پانمیشناخت. پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) و استمرار روشنگریهایش در آگاهی و بیدار کردن جامعه باعث شد ساواک او و خواهر بزرگترش را در خرداد سال ۵۷ دستگیر و روانه زندان کند. به دلیل سن کم و نبود مدارک کافی بعد از ۱۵ روز شکنجه و تحقیر از زندان آزاد شد. امّا نشان پرافتخار آن شکنجه و درد و رنجها را تا پایان عمر با خود داشت.
سیّد محمدرضا در خرداد ۵۸ دیپلم اقتصاد گرفت و پسازآن بافرمان حضرت امام (ره) مبنی بر حضور جوانان در بسیج، در بسیج یکی از مناطق تهران ثبتنام کرد.
ظرفیتها، توان علمی و نفوذ کلامش موجب شد مسئولین بسیج او را بهعنوان مربی، مدرس و مسئول هدایت و تربیت جوانان بسیجی انتخاب کنند.
در سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و علاوه بر عضویت در ردههای مسئولیتی بالا ازجمله شورای تسویهی سپاه، در بخشهای فرهنگی و نیروی انسانی هم، عملکردی قابلقبول برای مسئولین سپاه داشت.
مأموریت و سفر موفقیتآمیز کاری او به افغانستان و نیز شایستگی و لیاقتش، موجب شد با حکم فرماندهی محترم سپاه در تاریخ ۱/۴/۱۳۶۰ بهعنوان اولین فرمانده سپاه پاسداران اردکان مشغول به کار شود. پس از مدّت کوتاهی یکی از
دستیاران و نزدیکان ایشان، برادر خوشذوق و فرهنگی به نام احمد طاهری (هاشمی) با موافقت مسئولین سپاه تهران، بهعنوان دستیار او در سپاه اردکان انتخاب شد. صوت نیکو، نوای گرم و دلنشین این نوجوان پاکدل در دعاهای پرشور کمیل و ندبه و زیارتهای عاشورا، ازجمله فیوضات معنوی بود که علاوه بر امور کاری، نصیب مردم باصفای اردکان شده و فضای شهر را معنویتی خاص بخشیده بود. این عزیز هماکنون یکی از جانبازان سرافراز دفاع مقدس است که همچنان در مجالس و محافل سپاه و بسیج کشور میدرخشد. امید است انشا الله خدای سبحان ایشان و همه جانبازان عزیز را صحت و سلامت عنایت فرماید.
در دوران مدیریت و فرماندهی برادر حنیف، پایگاههای بسیج اردکان بسیار فعّال و کاروانهای اعزام و حضور در جبهه رونق و گرمی خاص داشت. سخنرانیهای جذاب و آتشین او در نماز جمعه، مدارس و مساجد، شور و حال خاصی بهخصوص به جوانان میداد. او مرد عمل بود و هرگز از تکلیف شانه خالی نمیکرد، در سختترین شرایط طاقت از کف نمیداد. تواضع، ادب، مردانگی و صفای آمیخته با اخلاص او زبانزد همگان بود. پیوند عمیق و انسی دائمی با قرآن داشت و در مسائل مذهبی و سیاسی بسیار تیزبین بود. تهدید و ارعاب، تطمیع و فریب در او راهی نداشت. در عین صلابت و وقار، از روحی لطیف برخوردار بود. دلسوزی، قاطعیت، دقّت و سرعت عمل از ویژگیهای مدیریتی او بود. برای او ساعت اداری یا غیر اداری معنایی نداشت و پاسداران و بسیجیان در هرزمانی که اراده
میکردند میتوانستند از ظرفیتهای فکری، روحی، اخلاقی و معنوی او بهره گیرند. تواضع را عملاً آموزش میداد. در نیمههای شب با دعا و راز و نیاز به درگاه خدای یکتا چون پرندهای سبکبال بهسوی معبودش اوج میگرفت. در نزد علما زانوی ادب میزد. ارتباط تنگاتنگش با حضرت آیتالله روحالله خاتمی (ره)، امامجمعه محبوب اردکان و یزد، یک رابطه دوسویه و مرید و مرادی بود و همواره مورد توجّه خاص آن بزرگوار قرار داشت. اولین روز از دیماه سال ۶۰ مأموریت او در سپاه اردکان به پایان رسید و چون عاشقی دلباخته بهسوی
جبهههای دفاع مقدس پر کشید و پس از حضور در چند عملیات ازجمله عملیات فتحالمبین به کشورهای فلسطین، لبنان و سوریه سفر کرد. با پایان این مأموریت و بازگشت به ایران، در بهمنماه سال ۱۳۶۱ خود را به سپاه منطقه ۷ کرمانشاه رسانید و به جمع رزمندگان اسلام پیوست. آخرین باری که به تهران آمد، برای دیدار پدر مریض و مادر دلسوختهاش بود که با چشمانی منتظر لحظهشماری میکردند تا یکبار دیگر حاصل عمر و دسترنج زندگیشان را به تماشا بنشینند. در این سفر آخر، در چهره نورانیاش آثار شهادت و عروج هویدا بود. پس از ۶ روز اقامت در کنار والدین بار سفر را بسته و بهسرعت خود را به سرزمین عشق و ایثار و شهادت رسانده و همنشین با قدسیان و ملکوتیان گردید. سرانجام در تاریخ ۹/۱۲/۱۳۶۲ در عملیات خیبر و در جزیره مجنون پاداش زحمات و عمل خویش را دریافت و با پرواز روح بزرگ و ملکوتیاش از جسم کوچک و خاکیاش به جنان پر کشید و با نوشیدن شهد گوارای شهادت به دیدار معشوق شتافته و در بهشت برین بر سفره مولایش امام حسین (ع) مهمان گردید. پیکر پاکش پس از مراسم باشکوه در بهشتزهرای تهران به خاک سپرده شد و هماکنون زینتبخش قطعه شهدای بهشتزهرا
است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.