مقام معظم رهبری: آن کشته شدنی که در راه خدا باشد، با اخلاص و رشادت و تلاش همراه باشد، اسمش شهادت در راه خداست.
شهید محسن صادقی اردکانی وصیتنامه ای ندارند.
اطلاعات شخصی شهید
- نام و نام خانوادگی: محسنصادقیاردکانی
- نام پدر: اکبر
- تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۰۷/۲۶
- محل تولد: اردکان
- میزان تحصیلات: اوّلابتدایی
- محل تحصیل: دبستانارشاداردکان
- وضعیت تاهل: مجرّد
- شغل: آزاد
- نام عملیات: پدافندی
- تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۰۳/۱۵
- محل شهادت: جزیرهیمجنون
- نحوه شهادت: اصابتترکشبهناحیهسر
- محل خاکسپاری: بهشتشهدایاردکان
- سن: ۱۶سالو۸ماه
- سمت در جبهه: تکتیرانداز
- نام یگان: گردانمالکاشترازتیپالغدیریزد
- تعداد دفعات شرکت در جبهه: ۱دفعه به مدت ۱۸روز
زندگی نامه شهید محسن صادقی اردکانی
در تاریخ ۲۶ مهر ماه ۱۳۴۷ همزمان با سالروز تولّد حضرت زهرای اطهر- سلام الله علیها- در خانوادۀاکبر صادقی جشنی مضاعف بر پا بود. چهارمین فرزند این خانواده در این روز مبارک چشم به جهان گشوده بود. فرزندی که بعدها مایۀافتخار و سرافرازی خانواده شد.آقای صادقی به عشق حضرت زهرا (س) نام فرزندش را همنام آخرین فرزند سقط شدۀ حضرت زهرا (س) “محسن” گذاشت و او را طوری تربیت کرد که چون محسن فدایی اسلام باشد.چون به سن دبستان رسید،او را در دبستان ارشاد اردکان ثبت نام کردند .تحصیلاتش را با موفّقیّت به پایان برد و وارد مدرسۀ راهنمایی شد. از نظر اخلاق و پاکی در خانواده سر آمد بود. بسیار نجیب و کم حرف بود. همه را به شرکت در مراسم مذهبی و نماز جماعت سفارش می کرد. در پایگاه محل خود ( مالک اشتر ) حضور می یافت و فعّال بود. کلاس اوّل راهنمایی را با موفّقیّت گذراند. عشق به اسلام و جبهه ها و دفاع از میهن اسلامی او را در تاریخ ۱۳۶۳/۳/۲۷ راهی جبهه های نور علیه ظلمت ساخت و با دشمنان بعثی به نبرد پرداخت.سرانجام در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۶۳ به آرزوی خویش رسید و در جزیرۀ مجنون روح بلندش از جسم کوچکش به سوی آسمان پر کشید و به دیدار معبود خویش شتافت.پیکر مطهرش پس از انتقال به اردکان در ۱۴ رمضان، شب میلاد پر برکت حضرت امام حسن مجتبی (ع)،پس از تشییع بر روی دستان امّت شهید پرور اردکان در کنار همرزمانش در بهشت شهدا به خاک سپرده شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
خاطره شهید بزرگوار
پدر شهید : پسران بزرگترم از جبهه برگشته بودند٬ محسن گفت : بابا حالا دیگه نوبت من است که به جبهه بروم؛ ولی من مخالفت کردم. پسرم گفت : بابا شما پنج پسر دارید. حالا اگر یکی از پسرانت شهید شود عیبی ندارد و آن پسر شهید خمس پنج پسرت باشد، دیگر حرفی نداشتم.