زندگی نامه و و صیت نامه شهید حسن زفاک

گزیده ای از وصیت نامه شهید

همانگونه كه ما بعد از 1400 سال سلاح افتادة علي اكبر را از زمين برداشتيم و نگذاشتيم با افتاده ماندن اين سلاح، اسلام از بين برود، شما هم بعد از ما سلاحمان را برگيريد و به قلب دشمن نشانه رويد تا مشركين بدانند اسلام ما هيچگاه فنا نمي شود و اصلاً فاني شدني نيست؛ زيرا كه در هر عصر و زماني جانبازاني پيدا مي شوند و آن را با خون خود آبياري مي كنند.

مسئولیت های شهید در  جنگ

  • فرمانده محور اطلاعات عملیات (فرمانده گردان)

زندگی نامۀ شهيد گرانقدر سردار حسن زفاک

از اهميّت و قداست « قلم» هر آنچه گفته و نوشته شود٬ حق مطلب ادا نمي گردد؛ امّا عليرغم اين عظمت، در طول تاريخ گاهی اوقات بعضی واژه ها مايۀ افتخار و اعتبار قلم می گردند.شهداوخصوصاً خواص، آنهاکه الحق زاهدان شب و شيران روزند و بهشت را به بها خريدند و مصداق “ان الله شتري من المومنين …” گرديدند،از این قماشند.
صدف هاي گرانبهايي كه در اقيانوس بيكران هستي، گوهر وجود خود را پروريدند و پروانه وار سوختند و روشنايي بخشيدند. شهید زفّاک نمونه و واژه ای از این واژگان است كه در همان اوان كودكي مبارزه با نفس را سرلوحة زندگي كوتاه امّا پر بركت و ارزشمند خويش قرار داد. گويا تقدير چنان است كه مردان تاريخ ساز بشريّت، باید با محرومیّت ومشقّت سرکنند تا فولاد وجودشان در كوران حوادث آبديده گردد.
شهيد حسن زفّاك ،سوّمين فرزند مرحوم محمّد زفّاك در تاريخ 2/1/1344 در يكي از خانواده هاي مستضعف اردكان امّا متديّن و متعهد و ولايي متولّد شد.
وي در كودكي ( 9 سالگي ) از نعمت پدر محروم گرديد و مادر مؤمن و صبور وي وظيفۀ تعليم و تربيت او را به تنهايي متكفّل گرديد و جای خالی پدررابرای اوپرنمود.
اخلاق و رفتار وي نمونه و الگوي عملي برای دیگران بود. علاقۀ وافري به فوتبال و نقّاشي داشت. تقيّد به انجام فرائض ديني، نماز جمعه و جماعات و نماز اوّل وقت، از خصوصيّات بارز او بود. نماز شب را در 8 سالگي شروع كرد.
حضوردرمراسم عزاداري سالار شهيدان ، دعاي ندبه ، توسل ، كميل و اخلاص در عبادات وي زبانزد عامّ و خاص بود. به ائمه اطهار- عليهم السّلام- عشق مي ورزيد . اعمال و رفتارش انسان را به ياد آن بزرگواران مي انداخت. او پيرو راستین ولايت بود. نوافل را تا آخرين لحظات عمر خود ترك نكرد.
ايثار و از خود گذشتگي و شجاعت ،جزئی از وجود او بود. تحصيل ابتدايي را در دبستان فردوسي اردكان و راهنمايي را در مدرسة راهنمايي علايي با موفّقيّت گذراند. متوسطه را در دبيرستان شرف اردکان دررشتۀ علوم تجربي ادامه داد. درتمام دوران تحصيل، كوشا بود و موفّق. اولیای مدرسه از او رضايت كامل داشتند. 13 ساله بود كه مبارزۀ حق طلبانه ملّت غيور ايران به رهبري امام خميني (ره) به بار نشست و نسيم آزادي در فضاي ايران اسلامي وزيدن گرفت.
شهيد زفّاك با سنّ كم از فعّالان انقلاب بود. چند صباحي نگذشته بود كه ملّت ستمديدۀ ايران هنوز طعم شيرين اين نعمت الهي را نچشيده بود که حمله همه جانبۀ استكبار به سر كردگي آمريكاي جهانخوار وبا نوکری صدام ،به ميهن اسلامی ایران آغاز شد و كربلايي ديگر در تاريخ اسلام تکرار شد و نداي « هل من ناصر » حسين زمان از جماران طنين انداز گرديد.
شهيد زفّاك از زمرة جوانان پاكباخته اي بود كه دعوت نایب امام و مقتدايش را لبيك گفت و راهي جبهه گرديد و به مصاف با متجاوزين به دين و ناموس و ميهن خويش پرداخت. در مدّت كوتاهي با ابراز رشادت ها توانست حسّاس ترين مسئوليّت هاي جبهه كه همانا اطلاعات و عمليّات بود، بر عهده گيرد. بنا به اظهار و اقوال همرزمان و همراهان، رشادت هایی در طول دوران رزمندگی، در واحد اطلاعات- عملیّات از او سر زده است كه حيرت همگان را برانگيخته است ؛گر چه بخش وسيعي از اين افتخارات بنا به دلايل حفاظتي و امنيّتي براي هميشه در سينه او و تاريخ ثبت و ضبط گرديده وناگفته مانده است. بارها به علّت مجروحيّت بستري شد؛ امّا حتي خانواده اش را نيز مطلع ننمود. به هنگام مراجعت از جبهه براي مرخصي سعي مي كرد با خانوادۀ شهدا روبرو نشود؛ چون از آنها خجالت مي كشيد كه او را زنده ببينند.
معذّب و رنجور بود كه بارها به مادرش يادآوري مي كرد كه چرا من لياقت شهادت ندارم و هنوز در دنياي فاني نفس مي كشم و ادامه حيات مي دهم؛ لذا سعي و تلاش وافر مي نمود تا بر اخلاص خود بيفزايد.
در سخت ترين عمليّات همواره پيشقدم و داوطلب بود. در مأموريت ها وعمليّات ها، قرآن و نهج البلاغه را در لباس غواصّي قرار مي داد و با خود حمل مي كرد تا در كوچكترين فراغت از آنها بهره ببرد. با توجّه به مسئوليّتش گفته مي شود در كوران جنگ به زيارت مرقد مطهّر ابا عبدالله الحسين -علیه السّلام- مشرف گرديده بود.
سرانجام اين مجاهد راه خدا و شير بيشۀ توحيد پس از خلق شگفتي هاي بسيار همچون علي اكبر امام حسين -علیه السّلام- سرو وجودش آماج تير كين اعدا و يزيديان صدامي قرار گرفت و قامت رعنايش در عمليّات كربلاي 5 در شلمچة خونين در خاك وخون غلطيدوروح بلندش از قفس كوچك جسمش به ملكوت اعلي پر كشيد و به سوي محبوب خراميدوآرام گرفت.
شهيد زفّاك نه تنها با شهادت به آرزوي خويش دست يافت و افتخار اسلام و خانواده شد، بلكه مدال بزرگتري كه همان مدال شهيد مفقود بود، به گردن آويخت و سالها مفقود بود تا پس از 9 سال در تاريخ 7/5/1374 پيكر مطهرش پس از بازگشت به وطن وتشييع با شكوه بر دوش ودست مردم قدرشناس اردكان دركنار ديگر لاله هاي پر پر و همرزمان شهيدش در بهشت به خاك سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

وصيتنامه شهيد حسن زفاک

 بسم الله االرحمن الرحيم
به نام الله پاسدار خون شهيدان

الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله والئك هم الفائزون
آنانكه ايمان آوردند و از وطن هجرت گزيدند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد كردند آنها را نزد خدا مقامي بلند است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند ضمن سپاسگزاري رب واحد و خالق مخلوقات ، محبوب محبان ، معشوق عاشقان و مجذوب خالصان و با سلام و درود بي حد و نصاب حضور مقدس حضرت ولي عصر ارواحنا له الفداء و نائب بزرگوار و بر حقش خورشيد تابنده جماران ، امام امت خميني كبير و با درود بر ملت دلير و ايثارگر ايران كه اينگونه مخلصانه فرزندان خويش را نثار اسلام و قرآن مي كنند با نام خدا و با ياد خدا و بعد از حمد و ستايش به درگاه ايزد يكتا و سلام به شما عزيزان مي خواستم چند كلمه اي به عنوان يك برادر كوچك با شما درد دلي و صحبتي داشته باشم كه انشاء الله همگي اين بنده حقير را خواهيد بخشد اولاً خدا را خيلي خيلي شكرگزاري مي كنم كه به من توفيق آمدن به جبهه را داد و از مادرم هم تشكر فراوان مي نمايم كه به من اجازه آمدن به اين دانشگاه كربلا كه هر روز خون دهها علي اكبر و قاسمها مي ريزد و به ما درس شهادت مي آموزد داد ثانياً به برادران ديگر سخنم اين است كه هرگز تا به جبهه نيامده ايد نمي توانيد عظمت و شوكت آن را درك كنيد و هرگز قادر نخواهيد بود انسانهاي مخلص حاضر در جبهه را در نظر خويش مجسم كنيد . برادرانم تا آنجا كه مي توانيد به جبهه ها بيائيد و اگر هم اين توانايي را نداريد با كار كردنت ، با درس خواندنت و با كمك و ياري كردن به برادران در جبهه و با وحدت و انسجام خود، با پر كردن سنگر مساجد ، با شركت نمودن در دعاهاي كميل و نماز دشمن شكن جمعه وديگر كارهايي كه به نفع اين جمهوري اسلامي است انجام بدهيد و مشت بر دهان اين ياوه گويان شرق و غرب بزنيد و نيز باعمل نمودن به سخنان گوهربار امام ، پوزه ابر قدرت شرق و غرب را به خاك فنا بماليد و از برادران روحاني هم مي خواهم گرچه كوچكتر از آن هستم كه حرفي با برادران روحاني بزنم اما برادران شما مسئول ارشاد مردم هستيد . از شماها خواهش مي كنم كه تا آنجا كه مي توانيد براي خانواده هاي شهداء براي مردم از مقام و قرب و منزلت شهدا در روز قيامت در نزد خدا و در نزد ائمه معصومين برايشان بگوئيد تا بدانند اين خانواده هاي شهدا كه اگر فرزندشان يا اگر پدرشان در راه خدا شهيد شدند ، اگر گريه اي مي كنند گريه از روي خوشحالي بكنند كه فرزندشان يا پدرشان في سبيل الله كشته شده و هميشه هم دعا بكنند كه خدا شهدايشان با شهداي صدر اسلام محشور بگرداند . با دانش آموزان عزيز وعلي الخصوص همكلاسانم هم حرفي دارم و آن اينكه همانگونه كه ما بعد از 1400 سال سلاح افتاده علي اكبر را از زمين برداشتيم و نگذاشتيم با افتاده ماندن اين سلاح اسلام از بين برود . تاشما هم بعد از ما سلاحمان را برگيريد و به قلب دشمن نشانه رويد تا مشركين بدانند اسلام ما هيچگاه فنا نمي شود و اصلاً فاني شدني نيست زيرا كه در هر عصر و زماني جانبازاني پيدا مي شوند و او را با خون خود آبياري مي كنند و آنهايي كه نمي توانند به اين   جبهه هاي حق عليه باطل بيايند ، با درس خواندنتان راه شهيدان عزيز دانش آموز را ادامه بدهيد تا بتوانيد براي اين جمهوري اسلامي خدمت شاياني بكنيد تا ديگر در اموركشور احتياجي به افراد اجنبي نداشته باشيم و ضمناً برادرم هيچ وقت از روحانيت دست برنداريد و اميدوارم انشاء الله اين وحدت بينتان هميشه باقي بماند و ديگر هم اينكه هيچ وقت امام را تنها نگذاريد و هميشه و در همه حال همراه و همگام و ياور او باشيد . ضمناً اميدوارم هركس كه مرا مي شناسد از من راضي باشد و مرا حلال كند

اگـر هـم سنگـران روزي بـه سنگر                                               بـه تيـر كـين دشمـن كشته گشتم
به پيش چشمتان چون مرغ بسمل                                             اگربا خاك و خون آغشته گشتم مبــــادا
آتـش داغـــم بـگـيريـد                                                          شمـا را اي عـزيـزان دامـن جـان
خـدا نـاكـرده در ميدان وحـدت                                                          مبــادا جمعتان گــردد پـريشان سپــارم
تـا كـه جـان آسوده خاطر                                                     تفنگــم را زدوشم بـر مــداريـد
روم تا خواب خوش در بستر خون                                            سرم بـر بـالـش سنگـر گـذاريـد
دو چشم تيــز بينـم را مبنـديــد                                                  كــه تـا بينند مــردم چشم بــازم
كــه هــرگـز كـوركـورانه نـرفتم                                                    بــه سوي جبهه تـا جـان را ببازم
دو دستم از كفـن بيــرون گـذاريد                                                          كـه دستم را ببيند خصـم گمــراه  كــه روز
كـوچ از اين دنياي فاني                                                                      نبـردم جـز تهـي دستي به همراه مبـــادا
در پيم مــاتم بـگيــريــد                                                            زديـده اشـك خونين بـر فشانيـد
برايم كف زنـان تـا حجله گور                                                                  سـرود سـرخ دامــادي بـخوانيـد چو گرديدم
نهان در سينه خاك                                                               بـيفـروزيـد شمعـي بــــر مــزارم
كــه جـاي مـادر روشن ضميـرم                                                 بــــريـزد اشـك روشن در كـنارم
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار ستارگان كه رفتند خورشيد را نگهدار

اطلاعات شخصی شهید:

  • نام: سردار شهید حسن‌زفّاک
  • نام پدر: محمد
  • تاریخ تولد: 1344/01/02
  • سن: 21 سال و 10 ماه
  • محل تولد: اردکان
  • مدرک: سوم دبیرستان رشته تجربی
  • وضعیت تاهل: مجرد
  • تاریخ شهادت: 1365/10/19 در این روز مفقود شد
  • محل شهادت: شلمچه
  • نحوه شهادت: شدّت‌ جراحات‌ وارده‌ و به‌ جاماندن‌ در منطقه
  • مدت زمان مفقودی: 8 سال و 6 ماه
  • تاریخ پیدا شدن پیکر شهید: 1374/05/07
  • محل خاک سپاری: بهشت شهدای اردکان
  • فرمانده محور اطلاعات عملیات (فرمانده گردان)
  • نام یگان: تیپ الغدیر یزد

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال نمایید:
لینک کوتاه: http://ganjine-420.ir/ffu9N

نظر خود را بیان کنید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.