شهید امرالله خاکی احمدآبادی

زندگی نامه شهید امر الله‌ خاکی احمد‌ آبادی

گویا به حسین خاکی الهام شده بود که به امر خدا گلی در خانواده او خواهد شکفت که مایه عزّت و شرف شهر و دیار خود خواهد گشت. بنابراین به محض تولّد چهارمین فرزند خانواده ،او را “امرالله” نام نهاد.امر الله در تاریخ ۱۳۴۷/۱/۱ در احمدآباد اردکان متولّد شد. وی در دامن مادری پاک پرورش یافت و از حاصل دسترنج پدر کشاورزش ارتزاق نمود. تحصیل در دورۀ ابتدایی را در دبستان احمدی احمد آباد به پایان برد.دورۀ راهنمایی را درمدرسه ابوریحان تا سال دوّم ادامه داد.ده ساله بود که ملّت سرافراز ایران پیروزی انقلاب را جشن گرفت. همزمان با شروع جنگ تحمیلی، علیرغم صغر سن(۱۴ سال) با اصرار زیاد به جبهه های حق علیه باطل شتافت وسنگر نشینی با عزّت وشرف را بر کلاس درس وآغوش گرم خانواده ترجیح داد. پس از فرا گرفتن آموزش های لازم در عملیّات رمضان ،در کربلای شلمچه شرکت نمود و در همان عملیّات مفقود الاثر شد و علاوه بر شهادت، مدال افتخار شهید مفقودرا برای خود تحصیل کرد.جسد مطهرش در تاریخ ۱۳۶۱/۴/۲۳ توسط گروه تفحّص از روی پلاک شناسایی گردید و در تاریخ ۱۳۷۴/۵/۱۷ پس از ۱۳ سال به وطن بازگردانده شد و پس از تشییع با شکوه در گلزار شهدای احمد آباد اردکان در کنار دیگر شهدای همرزمش به خاک سپرده شد و سند افتخار مردم احمد آباد گشت.

   یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

وصیت نامه شهید بزرگوار

بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
 خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
با درود فراوان به مهدی موعود و درود فراوان به روان پاک شهدای صدر اسلام و شهیدان کربلای ایران وصیتم را آغاز می کنم . برادرعزیزم ، خواهر گرامیم ، پدر و مادر مهربانم آگاه باشید که بازگشت همه به سوی خداست پس باز گردید به سوی خودتان، خودتان را دریابید تا خدای خود را بشناسید . وظیفه سنگینی داریم باید از خون بیش از ۷۰ هزارنفر پاسداری کرد باید اسلام عزیز را زنده نگهداشت . ببینید چه گرگهایی برای نابودی اسلام و ملت مسلمان و شهیدپرور ایران دندان تیز کرده اند . شما را به خدا قسم می دهم که رهنمودهای امام را گوش کرده و آنها را در عمل و زندگی سر مشق قرار دهید و برای او دعا کنید تا به عمرش افزوده گردد که واقعاً انسانی از تبار حسین است . مادر شما را قسم می دهم که مرا حلال کنید پدرعزیزم شما را قسم به خداکه برای من ناراحت نباشید زیرا من هدفی مشخص داشتم و برای رسیدن هدفی مشخص داشتم و نمی تواند کسی جلوی مرا بگیرد هر وقت ناراحت شدی برای سرور آزادگان حسین علیه السلام که در صحرای کربلابه شهادت رسید اشک بریزید . که نه در آن زمان قلم بود و نه دفتر با ۷۲ تن یارانش خون خود را جوهر و زمین را کاغذ قرار داد و نوشت مرگ سرخ بهتر از زندگی ننگین است و عاقبت من شهید شدم و به آرزویم رسیدم.
  دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند          و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند  
 چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی      آن شب قــدر کــه تازه بــراتــم دادند
  و ای دوستان اگر روزی با شما بد اخلاقی کردم مرا ببخشید.
برادر کوچکتان امرالله خاکی